تجربههای مکرر
تجربه
قطعی و تردیدناپذیر سه دهه اخیر حکایت از آن دارد که هریک از نیروهای
سیاسی کشور و یا هر لایهای از نظام که در مقابل رهبری انقلاب و نظام
انقلابی کشور ما قرار میگیرد ابتدا با توجیهات و استدلالهای فراتر از
همسویی با ضدانقلاب خود را مطرح مینماید.
نمونه منافقین، بنیصدر،
نهضت آزادی، جریان شریعتمداری و قطبزاده، منتظری و نیروهای سیاسی و فردی
فراری به خارج از کشور همه با متهم کردن نظام به عدول از آرمانهای اولیه
و یا نقض حقوق و آزادیهای قانونی و عدم رعایت ضرورتهای دینی و انقلابی
از کشتی انقلاب، مردم و نظام پیاده شدند و ماحصل تدریجی فرایند تجربه شده
چیزی جز این نیست که این نیروها اندکاندک تبدیل به ضدانقلاب و یک لاشه
گندیده شدهاند.
نیروهای درون نظام باید این تجربه غنی را پاس بدارند؛
آنچه که باعث قرار گرفتن یک نیرو یا رجل سیاسی در مقابل انقلاب و نظام
میگردد، نوع استدلال و یا بهانه و دیدگاههای یک مقطع خاص نیست بلکه نسبت
یک موضع با رهبری نظام و کلیت انقلاب است که شاید پسندیدهترین بیان ساده
آن در این جمله از حضرت امام(ره) است که «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا بر
مملکت شما آسیب نرسد.»
حتی در صدر اسلام نیز نیروهایی که در مقابل
پیامبر(ص) یا ائمه(ع) و بخصوص امام علی(ع) بعنوان تنها امامی که در موقعیت
زمامداری قرار گرفت از ابتدا هم مسلمان بودند و هم انقلابی و مهمترین
کسانی چون ابن ملجم، طلحه، زبیر و معاویه که 3 جریان را علیه امام علی(ع)
به راه انداختند هیچکدام بر پایه تردید در مبانی دینی و توحید و نبوت و
معاد و نماز و روزه و ضروریات دین و نبوت حضرت ختمی مرتبی و رسول اعظم
اسلام(ص) سازماندهی نشدهاند. هر یک بر پایه استدلالی ممزوج با حق و باطل
اقدام به انتخاب یک استراتژی غلط کردند آنچه که در بیان حضرت امیر چنین
آمده است: «لکل ضله عله و لکل ناکث شبهه؛ برای هر گمراهیای دلیلی هست و
برای هر پیمان شکستنی شبههای قابل تملک است.
جناب موسوی و کروبی
کراراً بر سوابق حضور خود در انقلاب و مبارزه اشاره کرده و از آن به حق
بعنوان فضیلت خود نام بردهاند. اما ایا فراموش کردهاند که موسوی زمانی
با امام پیوند خورد که پیوندخوردگان سالهای پیشین با امام، پیمان شکستند.
روزی
که موسوی با امام آشنا شد سالهایی از آشنایی بنیصدر و یزدی و قطبزاده
و... با امام میگذشت. در آن مقطع رابطه یزدی و بنیصدر با امام قابل
مقایسه با رابطه موسوی و امام نبود. اما از سالهای 60 تا 65 این موسوی
بود که در کنار امام و یزدی و بنیصدر در مقابل امام و انقلاب قرار گرفتند.
اغلب
آشنایان با سیاست، از سابقه سازمان مجاهدین خلق در مبارزه با رژیم شاه و
ترور مستشاران امریکایی توسط این سازمان باخبرند و اتفاقاً زمانی که در
مقابل نظام و انقلاب قرار گرفتند به مدد آن سابقه خوب شبهات فراوانی
آفریدند و جوانان پاکدل زیادی را به خود جذب کردند و نهایتاً به رژیم صدام
حسین و آمریکا و اسرائیل وابسته شدند.
در علم سیاست اهمیت درستی مطلق
یک موضعگیری و یا سخن، کمتر از جایگاهی است که آن سخن ما را بدان فرا
میخواند و این نقطه کریتیک هر انحراف است.
نه موسوی و نه کروبی هیچگاه
یک نیروی فکری و تئوریک نبوده و واجد هیچگونه سابقه سیاسی و علمی در مقیاس
فکری نیستند، لذا قابل درک است عناصر احمق و حرّاف و بیمایه اطراف انها
را بگیرند و با کلمات و تعابیر مطنطن و عامهپسند آنها را به گرداب فعلی
برسانند.